کد مطلب:315861 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

حضرت سیدالشهداء
چند مرثیه و نوحه سرایی منثور و منظوم از حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است:

1- مرحوم علامه مجلسی رحمه الله نقل كرده است: وقتی كه حضرت عباس علیه السلام به شهادت رسید امام حسین علیه السلام فرمود: «الآن انكسر ظهری و قلت حیلتی» و در كتاب العباس مرحوم مقرم این جمله را اضافه دارد «و شمت بی عدوی» [1] .

ترجمه این جملات این است: اكنون كمرم شكست و رشته ی تدبیر و چاره ی من گسسته شد و دشمن زبان به سرزنش من گشود.

2- از منتخب شیخ طریحی نقل شده كه امام حسین در شهادت حضرت عباس فرمود:



[ صفحه 170]



«وا أخاه! وا عباساه! وا مهجة قلباه! وا قرة عیناه! وا قلة ناصراه! یعز والله علی فراقك».

وای برادر! وای عباس! وای مهجت قلب و جان دلم! وای نور چشمانم! وای از كمی یاور! به خدا قسم فراق تو بر من سخت است. [2] .

3- وقتی كه حضرت زینب نوحه سرایی نمود به آن جملاتی كه ذكر می شود امام حسین علیه السلام فرمود:

«ای والله من بعده واضیعتاه و انقطاع ظهراه». [3] .

آری به خدا قسم بعد از عباس ضایع شدم و پشتم شكست.

4- اشعار زیر به سیدالشهداء علیه السلام نسبت داده شده است:



أخی یا نور عینی یا شقیقی

فلی قد كنت كالركن الوثیق



أیا ابن ابی نصحت أخاك حتی

سقاك الله من كأس رحیق



أیا قمرا منیرا كنت عونی

علی كل النوائب فی المضیق



فبعدك لا تطیب لنا حیاة

سنجمع فی الغداة علی الحقیق



ألا لله شكوائی و صبری

و ما القاه من ظمأ و ضیق [4] .

ای برادر من! و ای نور دیده ی من! و پاره ی تن من! تو برای من همچون ستون استوار بودی.

ای فرزند پدر من! تو برادر خویش را یاری كردی تا اینكه خدا تو را با جامی از شراب خوشگوار بهشت سیراب نمود. ای ماه درخشنده و عالمتاب! تو مرا در سختی ها و تنگی ها یار و یاور بودی بعد از تو زندگی برای ما ناگوار خواهد بود، و بدون شك فردا (در بهشت) گرد هم خواهیم آمد.آنچه از تشنگی و سختی دیده و چشیده ام تنها به درگاه خدا شكایت نموده و برای او صبر می كنم.

5- و به روایت عبدالله بن محمدرضا حسینی (مرحوم شبر) در كتاب جلاء، امام حسین علیه السلام بدین شعر او را مرثیه گفت:



[ صفحه 171]



أحق الناس أن یبكی علیه

فتی أبكی الحسین بكربلاء



أخوه و ابن والده و علی

ابوالفضل المضرج بالدماء



و من واساه لا یثنیه خوف

و جاد له علی عطش بماء



سزاوارتر كسی كه باید برای او گریه شود، جوانی است كه در كربلا حسین را به گریه درآورد.

برادر او و پسر پدرش علی یعنی ابوالفضل كه به خون ها آغشته گشت.

كسی كه حسین را نیكو یاری كرد و هیچ ترسی او را از نصیحت و خیرخواهی برنگردانید و با وجود تشنگی برای آب آوردن برای حسین جانبازی نمود. [5] .

شعرای فارسی زبان به این نوحه سرایی ها اشاره نموده اند.

جوهری چنین گوید:



علمدار سپاهم ای برادر

شهید بی گناهم ای برادر



تویی پشت و پناهم ای برادر

برادر ای برادر ای برادر



به هر غم یار و غمخوارم تو بودی

به هر دردی پرستارم تو بودی



علمدار و سپهدارم تو بودی

برادر ای برادر ای برادر



فلك آخر به ما جور و جفا كرد

به هجران تو ما را مبتلا كرد



دو دست نازنینت را جدا كرد

برادر ای برادر ای برادر



من آخر پادشاه ملك و دینم

سرور قلب خیرالمرسلینم



در این صحرا غریب و بی معینم

برادر ای برادر ای برادر



به عالم جز من مظلوم بی یار

كسی نشنیده شاهی بی علمدار



تن تنها اسیر قوم كفار

برادر ای برادر ای برادر



فراق اكبر رعنا جوانم

اگرچه كرده پیر و ناتوانم



غم مرگ تو آتش زد به جانم

برادر ای برادر ای برادر



[ صفحه 172]



دریغا دشمنانم شاد گشتند

ز قید درد و غم آزاد گشتند



به من آماده ی بیداد گشتند

برادر ای برادر ای برادر



سكینه در حرم بی صبر و تاب است

نشسته منتظر از بهر آب است



ز سوز تشنگی جانش كباب است

برادر ای برادر ای برادر [6] .



و نیز او گفته است:



دریغا كه از جور اهل نفاق

شدی كشته اندر زمین عراق



ز داغ غمت طاقتم گشته طاق

امان از جدایی فغان از فراق



تو بودی وزیر و سپهدار من

تو بودی علمدار و سالار من



تو بودی نگهدار اطفال من

امان از جدایی فغان از فراق



دریغا از آن قد دلجوی تو

دریغا از آن زور بازوی تو



به قربان آن روی نیكوی تو

امان از جدایی فغان از فراق



ز بی دستیت رفت كارم ز دست

نه تنها ز داغ تو پشتم شكست



فراق تو بر من ره چاره بست

امان از جدایی فغان از فراق



دریغا كه بی یار و یاور شدم

ز جور فلك خوار و مضطر شدم



ز ظلم خسان خوار و بی كس شدم

امان از جدایی فغان از فراق



ز جا خیز و بهر رضای خدا

از این دشت پر محنت و ابتلا



برو بار دیگر سوی خیمه ها

امان از جدایی فغان از فراق



سكینه لب تشنه و جان فكار

در خیمه با دیده ی اشكبار



نشسته به راه تو در انتظار

امان از جدایی فغان از فراق



ندارم گمان پیكر اطهرت

توانم برم در بر خواهرت



ز بس خورده شمشیر بر پیكرت

امان از جدایی فغان از فراق



به میدان كین گر گذارم تو را

از آن ترسم از كینه ی اشقیا



[ صفحه 173]



شوی پایمال سم اسبها

امان از جدایی فغان از فراق



به پیش دو چشم من ناتوان

تو آخر شدی كشته ای نوجوان



جهان شد به كام دل كوفیان

امان از جدایی فغان از فراق [7] .



و جودی خراسانی چنین فرموده است:



به خون غلطان چرایی ای علمدار سپاه من

نظر بگشا و بنگر یك زمان بر سوز آه من



ز پشت زین چو افتادی شكست از بار غم پشتم

ز جا خیز ای كه در هر غم بدی پشت و پناه من



به بالین تو گر دیر آمدم اینك مرنج از من

كه دورت كوفیان از چار سو بستند راه من



به چشمم روز روشن تیره شد چون شب ز داغ تو

گشا ای نور چشمان دیده بین روز سیاه من



به هر عضوت كه آرم دست زان عضوت جدا باشد

كدامین سنگدل كشتت چنین ای بی پناه من



ز بهر جرعه ی آبی سكینه بر در خیمه

ستاده منتظر آن طفل زار بی گناه من



خوشم از آنكه یك شب زندگی بعد از توام نبود

اگر نه روز شب می شد ز آه صبحگاه من



من آن حالت ندارم كز جمالت دیده بردارم

به زیر تیغ خواهد بود بر رویت نگاه من [8] .



و واعظ توانای معاصر آقای یگانه فرموده است:



برادر رفتی و پشتم شكستی

پس از تو ناامیدم من ز هستی



[ صفحه 174]



علمدار سپاه من تو بودی

در این وادی پناه من تو بودی



تو كردی از امام خود حمایت

برادر جان به قربان وفایت



چه شد آن هیبت و شور و شجاعت

چه شد آن شوكت و مجد و شهامت



برادر قوت دل ها تو بودی

كه دفع خیل دشمن می نمودی



تو رفتی آبی آری بهر طفلان

چه شد لب تشنه جان دادی به میدان



سكینه در حرم چشم انتظار است

هنوز از بهر آب امیدوار است



نمی داند عمویش كشته گشته

به خون دست و سر آغشته گشته



چه گویم در جوابش گر بگوید

چرا عم وفادارم نیامد



نظر كن در خیام تشنه كامان

زنان و كودكان دل پریشان



به یكدیگر دهند امیدواری

نمایند اشك شوق از دیده جاری



كه شاید ساقی طفلان بیاید

دمی رفع عطش ز آنها نماید



برادر بار دیگر خیز از جا

كه تا دشمن نگوید گشته تنها



یگانه تا رمق داری به پیكر

در این ماتم بزن بر سینه و سر [9] .


[1] بحارالانوار، ج 45، ص 42؛ العباس، ص 163.

[2] سحاب رحمت، ص 519؛ معالي السبطين، ج 1، ص 269.

[3] معالي السبطين، ج 1، ص 269.

[4] معالي السبطين، مجلس نوزدهم از فصل هشتم.

[5] رمزالمصيبة، ج 2، ص 229.

[6] همان، 227.

[7] همان، ص 227 و 228.

[8] همان، ص 238 و 239.

[9] ديوان اشعار، ص 96.